Sunday, April 25, 2010

ایکاش این حرفها را نمیزدیم

وبلاگنویسی که بر حسب تصادف نام وبلاگش در سایت رادیو زمانه توجهم را جلب کرد در یکی از نوشته هایش نقل قولی از عباس معروفی آورده بود.
http://selfintelligence.blogspot.com/2010/04/blog-post_6594.html
خواستم برایش کامنتی بگذارم، اما دیدم شاید بهتر باشد آن را در سایت خودم بگذارم. چون آنچه به او میخواستم بگویم گاهی به دیگران هم میخواهم بگویم و به این ترتیب میتوانم به این نوشته ارجاع دهم.
--------------------
نقل قول از عباس معروفی اینچنین بود: "عباس معروفی میگه: همه فرح پهلوی رو به فرهنگ دوستی‌ می‌‌شناسند اما بعد از انقلاب با این همه پولی‌ که از ایران برد که در واقع پول ملت ایران است، هیچ کاری برای نویسنده‌ها یا هنرمند‌ها نکرد و تمام توانش رو گذاشت برای شاه شدن پسرش، در صورتی که می دونست این پرونده برای همیشه بسته شده."

عباس معروفی کتابش جالبه و من از او بعنوان نویسند ه خوشم میاد.  جدی و بی تعارف میگم. دیدگاههایش را اما گاهی اصلا قبول ندارم.  اما وبلاگنویس عزیز هرکی یک کتاب خوب نوشت همه کارش و همه حرفش درست نیست. فرح پهلوی اگر به نویسنده ها و هنرمندها (بخوان من)  پول نداد و من را تقویت نکرد کارش درست نیست، میخواد پسرش را پادشاه کنه و از این اراجیف واقعا حرفهای بسیار سبکی است و ایکاش معروفی این حرفها را نمیگفت و خودش را سبک نمیکرد. سالها پیش دختر فرح که در یک هتل معمولی سه ستاره در لندن زندگی میکرد  همانجا هم خودکشی کرد. عباس معروفی علم غیب داره که فرح چقدر پول داره یا طبق شایعات انقلابی این اظهار فضل را میکنه؟ پس چرا دختر از جان عزیز ترش یک هتل مجلل زندگی نمیکرد. نه بابا این سخنپراکنی های بخصوص چپها که منهم در ضمن خودم جزو شان بودم و خوب میشناسمشان است و براستی سبک و بیهوده است. صدها و بلکه هزاران ثروتمند و میلیونر ایرانی در خارج از کشور هستند که هیچکی بهشون گیر نمیده و هیچ خدمتی هم به هنر و فرهنگ ایران نمیکنند با اینکه گاهی خودشان هم هنرمند هستند یا حداقل این ادعا را میکنند. یا همین هژبر یزدانی که جناب معروفی از ایشان نام میبرد و تعریف میکند، به کدام هنرمند محتاجی کمک کرده است؟ یزدانی مظلوم و بزگوار است ( من بحث چگونه پولدار شدن ایشان در زمان شاه را که معروفی با بزرگواری و بدون اینکه ثابت کند کوچکترین اطلاعی از عمق زندگی یزدانی دارد به ایشان میبخشد، باز نمیکنم که بحث ها قاطی نشود) اما به فرح پهلوی گیر میدهد.  ما بنوعی درگیر حسادتها و کلیشه های خودخواهانه خودمان هستیم. وقتی سوسن خواننده مرد، هادی خرسندی در سایت اش نوشت که که چرا فرح به سوسن که در فقر دست و پا میزد کمک نکرد. حالا یکی نیست ازش بپرسه چرا خودت کمک نکردی. من از خرسندی خیلی هم خوشم میاد و کارش هم خیلی درسته، اما این توقعات که انگار فرح یا هر کس دیگری باید هی کاسه گدایی دیگران را پر کنه و ما هی خودمان را به آن راه بزنیم را قبول ندارم.  خرسندی از کجا علم غیب دارد که فرح به هنرمندی کمک کرده یا نکرده است. آیا اگر فرح در بوق و کرنا آن را به اطلاع امثال خرسندی میرساند بلافاصله با تهاجم و انتقاد امثال او به فرح و هنرمند بیچاره مواجح نمیشد؟؟ هادی خرسندی خودش یک هنرمند موفق و با اینهمه تور که در اروپا و امریکا میگذارد حتما فقیر نیست. ما چه میدانیم او به کی کمک میکند یا نمیکند؟  تازه میتوانست بعنوان یک هنرمند یک کمپین کمک به سوسن راه بیندازد و از جیب خودش هم ندهد. هیچ امکان مطمئن و قانونی نیست که شما ثابت کنید که فرح یا هرکس دیگری خیلی پول دارد. دارایی های خود شاه هم که بعد از انقلاب در خارج بلوکه شد، نشد؟ یا چون  تنها فکر میکنیم فرح بیشتر از ما دارد، او باید به همه کمک کند و ما نه!!! در ثانی هیچ دلیلی ندارد که طلبکار باشیم که او به هرکسی که ما خوشمان آمد و هنرمند دانستیم کمک کند.  آیا من که خود انقلاب کردم و فرح را از کشور راندم و امثال سوسن و دیگران را آواره کردم بیشتر مسئول کمک به هنرمندان هستم یا فرح؟ آنهم هنرمندانی که هنوز مثل خود معروفی با فرح و سایر پهلوی ها اساسا مخالف و دشمنند؟ چگونه است که این هنرمندان همیشه طلبکار رویشان میشود کمک کسی که او را دشمن میپندارند بپذیرند؟؟ نه جانم،  کمک به هنرمندان را که فرح داشت قبل از انقلاب میکرد، ما جلویش را با انقلابمان گرفتیم و راندیمش بیرون. و باز هم از او طلبکاریم؟  آیا عباس معروفی خداوکیلی مثلا به سوسن کمک میکرد، اصلا به او فکر میکرد؟ البته حالا که سوسن مرده هرکسی میتواند بگوید آری و خود را انساندوست  جا بزند.  انصاف هم خوب چیزی است. فرح باید دور دنیا راه بیفتد و لیست از هنرمندان فقیر را شناسایی و جمع کند و به آنها کمک مالی کند که بنده و شما و هادی خرسندی خوشمان بیاید و راضی باشیم؟ پس ما هنوز هم ته دلمان "برادر بزرگ" که همه کارها را ردیف کند آرزو میکنیم. باری اگر فیلم ناهید پرسون را دیده باشید میدانید که فرح چندان زندگی مجللی ندارد و هنوز هم  در کارهای خیریه فعال است. اتفاقا در این فیلم میبینیم که او با خرید دریک گالری هنری به نفع خیریه از هنرمندان هنوز هم حمایت میکند. گیریم هنرمندانی که ما هنرشان را دوست نداریم یا "همگروهی" ما نیستند. حالا آیا اگر ناهید پرسون این مدرک را در اختیار ما نمیگذاشت ما اجازه داشتیم راجع به آنچه که کوچکترین اطلاع و مدرکی از ان نداریم اظهار نظر کنیم و تهمت بزنیم؟ تعهد اخلاقی ما کجاست؟

  حالا برویم سراغ اینکه معروفی از چه روی میگوید که فرح برای پسرش پول خرج کرد یا میکند که شاه بشه؟ او بر طبق کدام سند یا شواهد این حرف را میزند. تمام این سالها نه رضا پهلوی چندان ابراز وجودی میکرد و نه فرح، بجز پیامی برای نوروز و مهرگان و یا سالروز آزادی زنان و غیره فعالیت اجتماعی از آنها به چشم نمیخورد.حتی بیشتر هم از طرف طیف سلطنت طلبان به رضا پهلوی انتقاد میشد که چرا نمیخواهد برای تاج و تخت مبارزه کند. حالا هم که  درعرصه سیاسی فعال تر شده ادعای مبارزه برای تاج و تخت نکرده و میگوید انتخاب را به مردم واگذار میکنم. گیریم بنظر فرح (برخلاف نظر جناب معروفی)  مشکل مردم ایران منجمله هنرمندان با شاه شدن پسرش حل میشود. آیا این حق او نیست و اجازه ندارد برای زندگی خودش و نظر خودش تصمیم بگیرد و پولش را برای آن خرج کند؟ این کدام آزادیخواهی است که نظر خود را به دیگران تحمیل کنیم و بخواهیم راه راست را نشانشان بدهیم؟ اصلا خود معروفی با پولش چکار میکند؟ آیا او موظف است به بنده و شما گزارش بدهد؟ خود معروفی که طبق سایت خودش همش در راه سفرهای بین اللمللی است چه مشکل مالی دارد که باید به او کمک شود؟ یا منظورش کدام هنرمندان بی پناهی هستند؟ گزارش خرج و دخل صرف پولهای معروفی کجاست؟ ( البته من یکی که نه وقت و نه علاقه ای به دانستن دارایی هیچکسی ندارم، برای علاقمندان خاله زنک میپرسم. ) اگر مشکل مالی ندارد آیا خودش به هنرمندی کمک کرده است؟ چرا پول رفتن به کان و ونیز و تجملات دیگرش را صرف کمک به هنرمندی نکرده است؟  از کجا باور کنیم که کمک کرده است؟ به همین ترتیب او از کجا باور دارد که فرح به کسی کمک کرده یا نکرده؟
کلیشه دیگر اینکه  "پولهای فرح پول ملت ایران است". خوب من همیشه فکر کرده ام توقع ما از فرح که ملکه ایران و با آنهمه نتایجی که از خدمات او باقی مانده بروشنی یک ملکه فعال و هنر پرور و تاثیرگذار بوده چیست؟ اینکه با دست خالی و بدون یک ریال پول ایران را ترک کرده باشد؟ یا نه یک حق و حقوقی برای زحماتی که برای ممکلتش کشیده برای او قایلیم؟ این حقوق چقدر باید میبوده و چه درآمدی برای ملکه ایران از نظر فخیمه جناب معروفی باید اختصاص داده میشد. که برویم مابه التفاوتش را از فرح پس بگیریم. مایلم بدانم از نظر جناب معروفی که  برای مثال بفرمایند درآمد ملکه انگلستان ( دومین زن ثروتمند جهان که درآمد  شاه را صد بار میگذارد تو جیبش) چقدر باید میبوده باشد وآیا این دارایی مال ملتش نیست یا ملکه باتریس یا پادشاه سوئد یا بلژیک یا پادشاه اسپانیا و مایلم بدانم اگر روزی مردم این کشورها هم تصمیم گرفتند که پادشاهی در آنجا ور بیفتد آیا از نظر ایشان این ملکه ها و پادشاهان باید تمام دارایی خود را تا سنت آخر پس بدهند بروند یا تا چه حد آن را اجازه دارند بخاطر شغلی که داشته اند نگه دارند. تکلیف آقای هژبر یزدانی با ملیونها دلارش در کوستاریکا چه میشود؟ ایشان مگر از صدقه سر ملت و سرزمین ایران میلیونر نشده است، آیا از معروفی برای بردن سرمایه ملی به خارج اجازه گرفته و یا اصلا معروفی اشکالی در این کار نمیبیند؟ پس  میبینید که چقدر این بحث بیهوده است....  و در آخر یک چیزی هم بگم اگر هم بدانیم و لیست هم بدهیم که فرح به هنرمندانی کمک کرده است، لابد امثال معروفی باز هم برچسب های دیگری برای او پیدا میکند. مثلا چرا کم کرده، یا فلانی مثلا سوسن اصلا از نظر فخیمه ایشان هنرمند نیست و کمک به او لازم نبوده و یا چرا فرح  پول قضای سگهایش را به هنرمندان نمیدهد و و و.  ببینید من مشکلی با مخالفت با سیاستهای شاه و فرح و پهلوی ندارم، هرچه میخواهید با افکار و کردار مخالفان خود مبارزه کنید، اما خاله زنک نباشید . این نوع حرفهای غیر منطقی واقعا سبک است و شایسته تراوش از قلم یک هنرمند نیست. نمیدانم انگیزه این حرفها چیست، حسادت؟ بیکاری؟ قافیه کم آوردن؟  بیهوده گویی؟ توجیه خود؟  یا شاید هر از چند گاهی با لغتی زدن به پهلوی ها خودمان را خالی میکنیم، که حالا بقول ایشان  پرونده شان هم برای همیشه بسته شده؟

Friday, April 9, 2010

خيلی آموختم

آقایی که استاد در دانشگاهی در فرنگ است و اسم و عکس اش هم در سرهم در حاشیه برخی صفحات اینترنتی در بخش مقالات ویژه گذاشته اند و اینجا و آنجا اسم و رسمی هم به راه انداخته در معرفی خود در وبسایتش نوشته است که قبلا فلان شکر را خورده و عضو فلان و بسان گروهک بوده و از همه این هنرها و سابقه اش بسیار هم خوشنود است چرا که بسیار آموخته است. یا بقول خودش  "با وجود اين از سازمان احيا و حزب رنجبران خاطرات بسيار خوبی دارم. از رفقای قديمی تر خيلی آموختم. دوره کارآموزی خوبی بود."  البته اشاره ایشان بر نمی آید که با این گفته خود مانند لقمان حکیم که زیرکانه فرمود ادب از بی ادبان آموخته است یا بعبارت دیگر از این شکرها که خورده وهمنشینی با بی ادبان و نشست و برخواستها که کرده به بد بودن آنها پی برده و پشیمان یا سرافکنده باشد. خیر ایشان تلویحا به این "دانشکده "های زندگی خود میبالد و با این اشاره این تصور را در خواننده بی خبر از حزب رنجبران و غیره ایجاد میکند که انگار اینها برای کارآموزی مثبت ایشان سنگ تمام را گذاشته اند و اگر کارآموزی این همنشینان نبود ایشان اینجا نبودند که هستند. برای اطلاع باید یاد آوری کنم که این حزب زنجموره زنان یا ببخشید رنجبران یکی ازهمان دهها حزب ایرانی است که نبودنشان صد بار بهتر از بودنشان بوده است و بجز ضرر برای جامعه و فرهنگ ایرانی چیزی نداشته اند. اما طبق معمول جماعت "اپوزیسیون شاه" ایشان نیز هیچ کاری به "نتیجه ها " ی هنر خود و یا حزب و گروه مزبورخود نداشته و ندارد. تنها به "انگیزه ها" و" آرزوها"ی صوری و اولیه این ره گمکردگان میچسبد و چشم بر روی بقیه ماجرا و تاریخ میبنندد. اگر صد سال هم بگذرد باز مرغ یک پا دارد. تصور کنید که یک شخصی که امروز با القاعده کار میکند و مثلا منافع ملی خود و جهانیان را به خطر می اندازد روزی تحول پیدا کند و مثلا استاد دانشگاهی در فرنگ شود. بعد در وبسایتش بنویسند که در گذشته عضو القاعده بودم و از آنان بسیار آموختم. امروز هم که به آن فکر میکنم ... اه آره دیگه حال میکنم...م

Tuesday, April 6, 2010

هنرمندان با و بدون اظهار فضل

بعضی اوقات هنرمندان مشهوری حرفهای بی اندازه بچه گانه و بی معنی میزنند. خوب همه اینکار را میکند. ولی وقتی آدم مشهور شد دیگه باید بیشتر مواظب حرف زدنش باشه. مثل خانمی که گفت ملت ما سی سال پیش به یک دیکتاتوری دوهزار و پانصد ساله پایان داد... نه بابا از خنده دل درد نگیرید، منظوری نداشت بیچاره.

About Me

سالها گذشت، دیوار برلین فرو ریخت. تازه بخود آمده برگشتیم و دیدیم که سربازان گمنام چه هیولای مهیبی بودیم. نسل من ، نسل سوخته، نسلی که در دامان توهمات، کابوس ها، دوگانگی های فرهنگی نسل پیشتر پا گرفته و تا بخواهد خودش را بشناسد امواج مهیب یک سونامی ارتجاعی او را با خود برده بود. -